18 مورد پیرامون "شهادت حاج آقا مصطفی" یافت شد
1395/05/12

فصل چهاردهم: عدالت

  • آقا مصطفی.... یک روز مطلبی را که در مورد حاج آقا مصطفی شنیده بودم از ایشان پرسیدم.... می شدند سر قبر حاج آقا مصطفی می رفتند.
1395/01/10

فصل پنجم: غربت، تنهایی، رنجها

  • حاج آقا مصطفی نقل می کرد: یک روز صبح رفتم خدمت امام.... حاج آقا مصطفی خدابیامرز گفت که احتیاج ندارد، من خودم می برم و می دهم به حاج آقا امضا بکند. گفت باشد پس بردار و ببر.... خلاصه اینکه اعلامیه را امضا نکرده داد دست حاج آقا مصطفی و برداشت آورد.
1395/05/27

فصل اول: انس با قرآن

  • آقا نقل می کرد، زمانی که در نجف حاج آقا مصطفی شهید شدند امام پس از شنیدن خبر شهادت ایشان، استوار و بردبار تنها به گوشه ای رفته و به تلاوت کلام الله مشغول... شدند.[17] بلند شدند و قرآن خواندند وقتی مرحوم آقا مصطفی رحلت کرده بودند قرار شد جمعی به اتفاق حاج احمد آقا به محضر امام برسند و به صورت تدریجی خبر را... ولی امام صورتش را برگرداند و گفت احمد چته؟ مگر حاج آقا مصطفی مرده؟ اهل آسمانها می میرند و از اهل زمین کسی باقی نمی ماند، همه می میریم.
1395/05/21

فصل پنجم: تهجد و شب زنده داری

  • آقا مصطفی گوش کرده و گفت صدای گریه حاج آقایم است (ایشان امام را حاج آقا می گفت) که مشغول نماز شب و گریه و ناله به درگاه خداست.[20] تقید به نماز شب در... مرحوم حاج آقا مصطفی یک روز نقل می کردند که امام فرموده است اگر به مطالبی رسیده ام از سحرخیزی من بوده است.... ولی پس از شهادت آقا مصطفی بود که گریه های سحری امام طولانی تر شد.[52] حتی یک شب ما را بیدار نکردند خانم امام می گفتند بنده تا یاد دارم و با ایشان زندگی
1395/01/09

فصل ششم‎:‎‌ ثبات قدم، قاطعیت، سازش ناپذیری

  • و جریانات و اخبار را به امام رساندند، در همان حال حاج آقا مصطفی فرزند امام در زندان بود.... وقتی به امام گفته بودند که حاج آقا مصطفی را دستگیر کرده و به زندان برده اند، پاسخ دادند خیلی عمل خوبی است برای اینکه آقا مصطفی در زندان ورزیده می شود.... حاج آقا باید موافقت خودش را اعلام بکند، وقتی آمدیم خدمت حاج آقا جریان را برای ایشان گفتیم، ایشان هم تأیید فرمودند و هر کسی هم که می رفت از حاج آقا سؤال
1395/05/18

فصل هشتم: اخلاص و تقوی

  • می گویم و گرنه ما از کسی باک نداریم.» [40] می ترسیدم برای غیر خدا گریه کنم در شب شهادت مرحوم حاج آقا مصطفی در مسجد هندی نجف مجلس فاتحه گذاشته بودند... من این مسأله را به مرحوم حاج آقا مصطفی منتقل کردم که به امام عرض کنید قدری بیشتر با این افراد گرم بگیرند.... [49] حتی یکبار اشاره نکردند روزی که تشییع جنازه حاج آقا مصطفی می شود امام دقیقاً معمولی و عادی و با سعه صدر فوق العاده با قضیه برخورد می کنند.
1395/05/26

فصل دوم: عشق به ولایت

  • حتی یک وقت به دنبال کودتایی که در عراق رخ داد و حکومت نظامی اعلام شده بود، مرحوم حاج آقا مصطفی می گفتند، یکدفعه دیدیم آقا توی اتاق نیستند.... امام با اینکه در برابر مصیبتها صابر هستند و حتی در برابر مشکلاتی چون شهادت حاج آقا مصطفی اشک نمی ریزند اما به مجرد اینکه یک روضه خوان بگوید «السلام علیک... [42] تا نام علی اکبر را بردم آقای کوثری که سالها در قم روضه خوان خاص امام بود نقل می کرد: پس از شهادت مرحوم حاج آقا مصطفی وارد نجف شدم، رفقا گفتند خوب
1395/05/24

بخش اول: محافظت اوقات نماز

  • مردم می دانستند امام کسی نیستند که برای نماز جماعت تشریف نیاورند.[17] تا اذان شد برخاستند ظهر آن روزی که مرحوم حاج آقا مصطفی رحلت کرده بودند... وقتی مردم فهمیدند که امام به مسجد می آیند جمعیت از هر طرف به مسجد ریختند.[18] سر وقت به مسجد رفتند روزی که خبر شهادت حاج آقا مصطفی را به امام دادیم و... آقا مصطفی به منزل ما تشریف آوردند.
1395/05/20

فصل ششم: کرامات

  • یک شب به اتفاق مرحوم حاج آقا مصطفی برای دیدن ایشان به جمکران رفتیم ایشان از فوت مرحوم حاج آقا مصطفی در حضور خود او خبر داد و به آقا مصطفی گفت که پدر شما... (که همۀ این عبارات را به زبان عوامی خودش تعریف می کرد) وقتی مرحوم حاج آقا مصطفی به گونه ای که عدم قبول او را می نمایاند صورتش را برگرداند.... با همان حال عرض کردم: «آقا ای کاش شهادت نصیبم شده بود و با بیماری سرطان نمی مردم. آقا! دعا کنید: یا شفا یا شهادت.
1395/05/22

فصل چهارم: انجام مستحبات و ترک مکروهات

  • حاج آقا مصطفی چیزی جز قدرت روحی از امام ندیدیم به طوری که در همان روز ساعت 10 / 10 تا 30 / 11 دقیقه که باید قدم بزنند مشغول قدم زدن شدند و بعد که نزدیک... فرمودند: خودم ماه را دیدم.[53] سعی کنید مستحبات را انجام دهید در جریان شهادت حاج آقا مصطفی امام با آرامش برخورد کردند که وقتی ما جریان را... مرحوم حاج آقا مصطفی نقل می کرد امام علی رغم مجتهد بودن و انقلابی بودنشان گاهی نسبت به انجام عبادات، عقیده پیرزنها[63] را دارند و نسبت به امور عبادی متعبد
1395/01/05

فصل دوم: در عرصه تدریس

  • آقا مصطفی خمینی را تا اربعین شهادت ایشان ادامه دهند.... به درس و بحث و تکمیل نفس و خودسازی بپردازید. [140] مرده بازی را دور بیندازید وقتی ما در نجف به خاطر شهادت حاج آقا مصطفی مجلس ختم گذاشتیم تمام... بعد در شبهای دیگر از راههای دیگر دنبال کردم و به مرحوم حاج آقا مصطفی گفتم: قضیه را از امام دنبال کند.
1395/01/13

فصل دوم: پاسداری از حریم اسلام

  • فرزندم مسأله ای نیست پس از شهادت مرحوم حاج آقا مصطفی در همان مجمعی که جلسۀ درس امام بود، ایشان آمدند.... برویم دربارۀ ایران و دربارۀ گرفتاری مردم ایران و نجات آنها سخن بگوییم. »[11] اگر احمد فدای اسلام شود امام، به هنگام شهادت حاج آقا مصطفی بجز... ایشان در بحثی که در این روزها به مناسبتی در خدمتشان داشتیم به حاج احمد آقا اشاره کردند و فرمودند: «من اگر احمد هم که عزیزترین انسانها نزد من است فدای اسلام
1395/01/08

فصل هفتم: نفوذ ناپذیری، نظارت و هدایت امور

  • سخنگویی از طرف خودشان را به والاترین و برجسته ترین شخص مثل مرحوم حاج آقا مصطفی نمی دادند. [34] می خواهم به ایران بروم از تمام دنیا می آمدند... حاج آقا مصطفی می گفت گاهی فقط از حالت چشمان امام می توانستم دریابم که پیشنهاد من تا چه پایه مورد پذیرش ایشان قرار گرفته است.... فرمودند: «چه کسی در اتاق را بسته؟» همه با ناراحتی گفتند: آقای حاج آقا مصطفی دستور دادند. امام فرمودند: بیخود دستور داده.
1395/05/19

فصل هفتم: ایمان و توکّل

  • حاج آقا مصطفی رسید همه جمع شده بودند که چگونه این واقعه را برای امام نقل کنند و خبر را به ایشان برسانند، چون از شدت تأثر هیچ کس به خودش... حاج سید مصطفی خمینی که یار امام در تبعید و انیس ایشان در جلسات بحث و امیدشان برای ادارۀ شئون آینده مسلمین بود یک ذرّه انکسار در سیمای نورانی امام پدیدار... حاج آقا مصطفی را در اوایل انقلاب هیچ کس نمی دانست اما گذشت زمان آثار و برکاتی را که این حادثه برای امت اسلام آورد معلوم نمود و فرمودۀ امام روشن شد چون
1395/01/06

فصل اول: امام، علما و روحانیون

  • ایشان که از دوستان قدیمی من بود و مدتی هم با مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی سه نفری مباحثه می کردیم، می گفت: تازه با خانوادۀ امام وصلت کرده... لذا رژیم بعث عراق آقای حاج آقا مصطفی را دستگیر کرده و به بغداد انتقال داد. هاله ای از ترس و وحشت در نجف حکمفرما شد.... همه دسته دسته به خانۀ امام می آمدند و می خواستند که از رژیم بعث عراق رسماً بخواهند که حاج آقا مصطفی را آزاد نماید.
قبلی12